مادرانه

داستانهای عشق کوچولوی من

سلام نبات خانم یا بهتره بگم گردو خانم (چون علاقه شدیدی به خوردن گردوی تازه پیدا کردم یعنی اگه 100 تا هم بزارن جلوم میخورم ) جونم برات بگه از اندر احوالات خودم و شما 27 مرداد جواب ازمایش غربالگری رو گرفتیم و اقای دکی به ما مژده داد که شما سالم سالمی خدا روشکر تا قبل اون خیلی استرس داشتم  ولی حالا خیالم راحت و همه چیزو سپردم دست خدا  نبات خانم شما الان 19 هفته و 1 روزت طبق سونو که حساب میکنم اما طبق محاسبات اقای دکتر الان 6 روز که رفتم تو 5 ماه  والا...
29 مرداد 1392

رفتن پدر بزرگ

سلام عشق کوچولوی من  راستشو بخوای خبرهای خوبی برات ندارم  متاسفانه بابای بابایی(اقا جونت)  3 مرداد به رحمت خدا رفت پدر بزرگی که خیلی ارزو داشت تو رو ببینه  اما انگار قسمت نبود  خیلی تو این شبا دلم گرفته خدا رحمتش کنه همه این اتفاقا از بیماری تا فوتش دوهفته طول کشید  بابایی خیلی غصه میخوره از  این که پدرش نتونست تو رو ببینه چون  خیلی منتظرت بود  از همه دوستای عزیزم میخوام برای امرزش روحش یه فاتحه بخونن ممنونم ...
8 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد